بر این اساس، امروز در برابر یک پرسش مهم قرار گرفتهایم؛ اینکه بهراستی تاثیر رشد فراگیر تکنولوژی و هوش مصنوعی بر بازار کار چه خواهد بود و اینکه قرار است هوش مصنوعی نیروی کار انسانی را در تولید با بهرهوری بیشتر یاری دهد یا سبب حذف بخش بزرگی از نیروی کار از بازار کار و برخی مشاغل شود؟ در آغاز بحث بیایید به تجربههای خود بازگردیم. واقعیت آن است که یادآوری جایگزین شدن دستگاههای ATM با صفهای طولانی پشت باجههای بانکی و تلنباری از کاغذها بر روی دست مراجعهکنندگان به بانک و میز کارمندان پشت باجهها یا جایگزین شدن انبوهی از پاکتنامهها به همراه تمبرهای رنگی در صندوقهای پست با تماسهای تصویری که اکنون با آنها در عرض چند ثانیه میتوانیم از این سر دنیا به آن سر دنیا متصل شویم، کار دشواری تلقی نمیشود.
ما در دوره نسبتا کوتاهی شاهد تغییر جنبههای زیادی از زندگیهایمان بودهایم که هماکنون فعالیتهای روزمره را بهقدری ساده کردهاند که حتی تصور بازگشتن به زندگیهای گذشته برای عموم ما تقریبا غیرممکن است. تعداد دکههای روزنامهفروشی نسبت به دهههای گذشته در سطح شهر کاهش چشمگیری داشته است؛ شرکتهایی که بلیت قطار یا اتوبوس میفروختند، تقریبا بهسختی یافت میشوند و مغازههای اجاره فیلم که دیگر اثری از آنها در سطح شهر وجود ندارد. مضاف بر همه این تغییرات، وظایف صدها نفر در بانکها، بایگانی ادارات، کتابخانهها و امثالهم تغییر پیدا کرده است. حال با توجه به این تجربیات یک پرسش در برابر ما قرار میگیرد و آن پرسش از این قرار است که آیا میتوانیم آثار این موج جدید تکنولوژیک را با تجربه زیسته خود از تغییرات پیشین یکسان بشماریم یا خیر؟
به عنوان مثال، زمانی که در اکثر کشورها مکانیزاسیون در بخش کشاورزی روند صعودی به خود گرفته بود، بهتدریج بیش از نیمی از نیرویکار را از این بخش خارج کرد. اما، طیفی از وظایف اداری جدید در کارخانهها و صنایع خدماتی نوظهور، تقاضای قابلتوجهی را برای این نیروی کار بیکارشده مابین سالهای ۱۸۷۰ و ۱۹۷۰ ایجاد کرد. این مشاغل جدید نهتنها درآمد بهتری داشتند؛ بلکه حاوی خطرات جانی کمتر بودند و از نظر فیزیکی نیز به مراتب کمتر از بخش کشاورزی خستهکننده محسوب میشدند. این «ترکیب بافضیلت» یعنی اتوماسیونسازی مشاغل سنتی در کنار ایجاد مشاغل جدید در بیشتر قرن بیستم با نوعی تعادل نسبی ادامه داشت. اما مدتی پس از سال ۱۹۷۰ میلادی این تعادل از بین رفت. در حالی که روند اتوماسیونسازی در پنجدهه بعد سرعت خود را حفظ کرده یا حتی شتاب گرفته، ظرفیتهای خالی وظایف جدید کاهش پیدا کرده است.
این امر بهویژه برای کارگران فاقد مدرک دانشگاهی روند چشمگیری به خود گرفته است. در نتیجه، این قسم از کارگران فاقد تحصیلات دانشگاهی به طور فزایندهای در خدمات کمدستمزد (هر چند از نظر اجتماعی باارزش) مانند نظافت، خدمات غذایی و تفریح مشغول به کار شدهاند. به دیگر سخن، در اینجا باید بیان کرد که سابق بر این، امکان تغییر شغل، امر آنچنان پیچیده و سختی نبود. زمانی که شغلی از بین میرفت، ظرفیت شغلی جدیدی باز میشد و امکان جذب نیروی کار بیکارشده در آن مشاغل جدید وجود داشت؛ اما اکنون این امر به دلیل پیچیدهتر شدن مشاغل بهسادگی دهههای گذشته نیست. در نتیجه، نیروی کار بیکارشده بهسادگی نمیتواند در مشاغل تازهتاسیس جذب شود؛ زیرا مشاغل رفتهرفته پیچیدهتر و تخصصیتر میشوند و بدیهی است که این مسیر بیش از هر کسی به نیروی کار کممهارت فشار وارد خواهد آورد.
بگذارید برای بررسی این گزاره که «تغییرات عرصه تکنولوژیک از جمله اتوماسیونسازی باعث افزایش بهرهوری میشود» به برخی مفاهیم پایهای از اقتصاد بازگردیم. تعریف استاندارد بهرهوری، «میانگین تولید به ازای هر کارگر» است؛ یعنی تولید کل تقسیم بر تعداد افراد شاغل در بنگاه. حال باید به این نکته توجه کرد که رشد بهرهوری لزوما به افزایش تقاضا برای استخدام کارگران جدید منجر نخواهد شد. در واقع، در اینجا نوعی امید وجود دارد که بر مبنای آن، با افزایش تولید به ازای هر کارگر، تمایل بنگاهها به استخدام افراد در جهت تولید بیشتر افزایش یابد. اما کارفرمایان انگیزهای برای افزایش استخدام براساس تولید متوسط هر کارگر ندارند. در عوض، آنچه برای آنها اهمیت دارد «بهرهوری نهایی تولید کارگران» است. بهرهوری نهایی تولید هر کارگر به معنای تولید اضافی حاصل از استخدام یک کارگر جدید است؛ مسالهای که برای بنگاه تولید بیشتر کالا یا خدمت را به ارمغان میآورد. تولید به ازای هر کارگر ممکن است افزایش یابد، در حالی که بهرهوری نهایی کارگر ثابت بماند یا حتی کاهش یابد. به عنوان مثال، بسیاری از فناوریهای جدید مانند روباتهای صنعتی، با گسترش مجموعه وظایفی که توسط ماشینها و الگوریتمها انجام میشود، میتوانند متوسط بهرهوری را افزایش دهند؛ اما بهرهوری نهایی کارگران را کاهش دهند. در نتیجه، در این شرایط این فناوریهای جدید مانند روباتهای صنعتی میتوانند جایگزین نیروی کار شوند.
در طول چهار دهه گذشته، اتوماسیونسازی بهرهوری را افزایش داده و سود شرکتها را چند برابر کرده است؛ اما باید توجه کرد که جایگزینی کارگران با ماشینآلات تنها راه بهبود کارآیی اقتصادی نیست. همانطور که عجماوغلو و جانسون در کتاب اخیر خود با عنوان «قدرت و پیشرفت» توضیح دادهاند، برخی از نوآوریها به جای اتوماتیک ساختن کار، میزان مشارکت افراد در تولید را افزایش میدهند. به عنوان مثال، ابزارهای نرمافزاری جدیدی که به مکانیکیها جهت تعمیر خودرو کمک میکنند و دقت بیشتری را برای آنها امکانپذیر میسازند، میتوانند بهرهوری نهایی کارگران را افزایش دهند و این کاملا با نصب روباتهای صنعتی با هدف جایگزینی افراد متفاوت است. ایجاد وظایف جدید برای افزایش بهرهوری نهایی کارگران اهمیت بیشتری دارد.
هنگامی که ماشینهای جدید کاربردهای جدیدی را برای نیروی کار انسانی ایجاد میکنند، این امر مشارکت کارگران را در تولید افزایش میدهد و بهرهوری نهایی آنها را افزایش میدهد. به عنوان مثال، در طول سازماندهی مجدد صنعت خودرو به رهبری هنری فورد که در دهه ۱۹۱۰ شروع شد، اتوماسیونسازی گستردهای در تولید خودرو وجود داشت. اما روشهای تولید انبوه و خطوط مونتاژ به طور همزمان طیفی از کارهای طراحی، فنی، ماشینآلات و کارهای اداری جدید را معرفی کردند که به افزایش تقاضای کارگران در این صنعت منجر شد. با این حال، زمانی که دستاوردهای بهرهوری از اتوماسیون اندک باشد، آن اتفاق مطلوب مورد انتظار رخ نخواهد داد. به عنوان مثال، کیوسکهایی که در فروشگاههای مواد غذایی وجود دارند، مزایای بهرهوری محدودی را به همراه دارند و صرفا کار اسکن اقلام را از کارمندان به مشتریان منتقل میکنند.
وقتی فروشگاهها از این کیوسکها استفاده کنند، صندوقدارهای کمتری به کار گرفته میشوند؛ اما هیچ افزایش بهرهوری عمدهای برای تحریک ایجاد مشاغل جدید در جاهای دیگر به وجود نمیآورند. به بیان دقیقتر، با این کیوسکها قرار نیست مواد غذایی ارزانتر شوند یا قرار نیست در تولید مواد غذایی گسترش خاصی رخ دهد. همچنین، قرار نیست خریداران نیز به گونهای متفاوت زندگی کنند. بنابراین، باید بیان کرد که ایدهآلترین حالت، زمانی رخ میدهد که هوش مصنوعی فرصتی برای تکمیل مهارت و تخصص کارگران ارائه کند. در نتیجه، توسعه هوش مصنوعی باید بر این اساس هدایت شود و ابزارهای دیجیتالی باید برای نظارت، اتوماسیون یا توانمندسازی کارگران با ایجاد وظایف تولیدی جدید اختراع و اجرا شود.
به این ترتیب میتوان نتیجه گرفت که این انقلاب جدید تکنولوژی از جهاتی با گذشته متفاوت است. فاصله وظایفی که کاملا به هوش مصنوعی سپرده خواهد شد و مشاغل جدیدی که توسط آن ایجاد میشود، از لحاظ مهارتی نسبت به گذشته خیلی بیشتر است و در نتیجه نیرویکار ممکن است در ازای این تغییر هزینه بیشتری را در جهت وفق خود بپردازد. همچنین دسترسی بنگاهها به این نوع اتوماسیون، فراگیرتر، ارزانتر و سریعتر از هر زمانی دیگری است. این فناوری جدید سرمایهبر بهزودی در همه جا اعمال خواهد شد و تضمینی وجود ندارد که در مسیر فعلی، هوشمصنوعی بیش از آنچه مشاغل را از بین میبرد، شغل ایجاد کند. کنترل مسیر تغییرات تکنولوژیک آسان نیست؛ اما انجام آن توسط دولتها امری ضروری در دنیای کنونی است.
دولتها باید اقداماتی را برای کمک به قرار دادن توسعه هوش مصنوعی در مسیری که مکمل نیروی کار انسانی و نه جایگزین آن باشد، انجام دهند. برای مثال، قوانین مالیاتی در ایالاتمتحده و بسیاری از کشورهای دیگر، بار سنگینتری را بر دوش شرکتهایی که نیروی کار استخدام میکنند نسبت به شرکتهایی که روی الگوریتمهایی برای خودکارسازی وظایف سرمایهگذاری میکنند، میگذارند. برای تغییر انگیزهها به سمت انتخابهای فناوری مکمل انسان، سیاستگذاران باید به دنبال ایجاد ساختار مالیاتی متقارنتر، برابر کردن نرخهای مالیاتی حاشیهای برای استخدام (و آموزش) نیروی کار و سرمایهگذاری در تجهیزات و نرمافزار باشند.