تاریخ ایران شاهد دورههای مختلف جابجایی جمعیت به خارج از مرزها بوده اما از عصر قاجاریه و به خصوص با شروع پادشاهی ناصرالدین شاه روند مهاجرت شتاب گرفت و به عنوان یکی از مسائل مهم مدنی مطرح شد، به گونهای که روزنامهها مکرر گزارشهایی درباره آنان مینوشتند.
تاریخ را نمیتوان تنها با توجه کردن به سیاستمداران فهمید بلکه باید دقت کرد که مردم چگونه زندگی میکردند. از همین رو، توجه به تاریخ اجتماعی ضرورتا یک کنجکاوی تاریخی نیست بلکه باعث میشود جامعه امروز با ارزشها، نگرشها، آگاهیها و ناآگاهیها و در یک کلام مسائل نسلهای گذشته آشنا شود و امکان قیاس با اوضاع کنونی را به دست آورد. مهاجرت به عنوان یک موضوع اجتماعی که جامعه امروز بیش از هر زمان درگیر آن شده نیازمند تحقیق و پژوهش تاریخی است تا علل و زمینههای آن در برهههای مختلف مورد ارزیابی قرار گیرد.
در همین خصوص مقالهای با عنوان «واکاوی علل مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز (نیمه دوم قرن سیزدهم قمری/نوزدهم میلادی)»[۱] به قلم «سیدهاشم آقاجری» استاد تاریخ دانشگاه تربیت مدرس و «مهدی احمدی» دانشجوی دکتری رشته تاریخ ایران در این دانشگاهبه رشته تحریر درآمده است.
نویسندگان در این مقاله کوشش کردهاند تا با رویکردی توصیفی-تحلیلی، مبتنی بر گردآوری دادهها از منابع آرشیوی و با اتخاذ چارچوب نظری مدلهای جاذبه و دافعه براساس آراء متفکرانی چون روانشتاین، دروتی توماس و اورت اس. لی، چرایی مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز، تبیین کنند.
مهاجرت در بوته نظریهپردازی
مهمترین نظریه در زمینه مهاجرت افراد و تودهها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادی تحت عنوان مدلهای دافعه و جاذبه مطرح شد. در این مدل نظریهپردازان به دو دسته عوامل توجه کردهاند؛ یکی عواملی که باعث دفع انسانها از محل سکونت خود شدهاند و دیگری عواملی که در مقصد باعث جذب آنها میشود.
نخستین نظریه رسمی در مورد مهاجرت را ارنست جورج روانشتاین(۱۸۸۵و ۱۸۸۹م) اقتصاددان آلمانی ـ انگلیسی مطرح کرد. وی در ۱۸۸۵و ۱۸۸۹م در دو مقاله به قوانین مهاجرت پرداخت. روانشتاین معتقد بود که مهاجرت به وسیله یک فرآیند «فشار-کشش» اتفاق میافتد.
در میانه عصر قاجار وقتی مرزهای ایران به روی سرمایهداران و تجارت اروپایی باز شد، از رهگذر هجوم کالاهای مصرفی غربی پیشهوران دچار معضلات و مشکلات اساسی شدند. این عاملی برای قحطی، بیکاری و فقر بود که به مهاجرت میانجامید
روانشتاین در نظریه خود بر عوامل اجتماعی، اقتصادی و فیزیکی تاکید داشت که در مجموع شامل هفت قانون شده است: ۱-حجم عظیمی از مهاجران مسافتی کوتاه طی میکنند.۲-مهاجران اطراف شهری که رشد سریعی دارد، جمع میشوند.۳-فرآیند دفع برخلاف فرآیند جذب عمل میکند.۴-هر جریان مهاجرت یک جریان ضدمهاجرت نیز دارد.۵-هر چه فاصله مبداء و مقصد بیشتر باشد، مهاجران ترجیح میدهند به یک شهر صنعتی و تجاری وارد شوند.۶-مناطق روستایی بیشتر مهاجرت میکنند.۷-در مسافتهای کوتاه زنان بیشتر از مردان مهاجرت میکنند.
دروتی توماس(۱۹۴۱م) نظریهپرداز دیگری بود که بر عوامل جاذبه و دافعه در مهاجرت تاکید داشت. او در نظریه خود عدم تعادل اقتصادی و اجتماعی را مدنظر قرار داده است. توماس شکلگیری جریان مهاجرت را ناشی از وضعیت نامطلوب اجتماعی و اقتصادی در مبداء و وضعیت مطلوب آن در مقصد دانست و معتقد بود تا زمانی که این عدم تعادل برطرف نشود، جریان مهاجرت ادامه خواهد داشت.
اورت. اس. لی(۱۹۶۶م) بهعنوان یکی دیگر نظریهپردازان مدل دافعه و جاذبه، عوامل میانی بین مبداء و مقصد را تحلیل کرده است. لی در نظریه خود چهار دسته از عوامل مدنظر قرار داده است: ۱-عوامل مرتبط با مبداء.۲-عوامل مرتبط با مقصد.۳-موانع بازدارنده.۴-عوامل شخصی. او عوامل موثر بر دافعه و جاذبه را بر حسب خصوصیات زمینهای افراد در نظر گرفت و از آن تحت عنوان «موانع مداخلهگر» نام برده است؛ یعنی برخی از موانع قابل رفع هستند و برخی دیگر دارای اثرات کلی در مهاجرت هستند.
عوامل دافعه در ایران
از نیمه دوم قرن سیزدهم قمری/ نوزدهم میلادی مردم ایران دسته دسته راهی خارج میشدند. هرچند در آنسوی مرزها با یک آغوش باز، محیط ملایم و زندگانی خالی از مشقت، از آنها استقبال نمیشد و از طرف اتباع روس با انوع اجحافها روبرو میشدند اما در وطن به وضعیتی گرفتار بودند که مجبور میشدند، مهاجرت کنند؛ شرایطی که «چارلز عیسوی» آن را «شرایط پیچیده و ناخوشایند» دانسته که «موجب مهاجرت عمومی ایرانیان فقیر به قسمتهای جنوبی روسیه» شد.
۱)وضعیت نامطلوب اقتصاد، قحطی، بیکاری و فقر: همزمان با دوره قاجاریه، در غرب انقلاب صنعتی همراه با افزایش تولید، استفاده از نیروی بخار و کشف سرزمینهای جدید به همراه بهرهگیری از مواد خام مستعمرات و جنگهای مستمراتی زمینههایی مهیا کرد تا سرمایهداری صنعتی اروپا، قدم در آسیا و آفریقا و دیگر نقاط جهان بگذارد. این حرکت از نظر اقتصادی نتایج و پیامدهایی را در کشورهایی همچون ایران به دنبال داشت تا آنجا که کالاهای خارجی در ایران رواج پیدا کرد، صنایع دستی رو به زوال رفت و بازارهای کوچک محلی از رونق افتادند.
اقتصاد ایران، همانند سیاست آن، ناگزیر از «تعادل» خارج شد، نقشه جغرافیایی، انسانی و طبیعی کشور در پی از دست رفتن پارهای از مناطق آن تغییر کرد و به محدودتر شدن ظرفیت تولیدی و بازار داخلی و کاهش قدرت سیاسی آن انجامید. پیامدهای این امر انعقاد موافقتنامههای تعرفهای ویژهای بود که صنعت داخلی را که از لحاظ اقتصادی کم بنیه و از حیث فنی عقب افتاده بود، در رقابت با محصولات ماشینی ارزانقیمت بیدفاع گذاشت. این فرایند به از دست دادن صادرات کالاهای ساخته شده، گرایش به سمت تولید فرآوردههای کشاورزی تجاری، کاهش احتمالی تولید مواد غذایی اصلی و افزایش عمومی واردات منجر شد.
بدین ترتیب مرزهای ایران به روی سرمایهداران و تجارت اروپایی باز شد، ورود کالاهای خارجی «بازار تمامی رشتههای بزرگ و عمده صنایع مملکت را رواج و رونق بکاهید». از رهگذر هجوم کالاهای مصرفی غربی بود که پیشهوران دچار معضلات و مشکلات اساسی شدند و «بسیاری از شعب بزرگ و عمده صنایع ایران که سرمایه توانگری مملکت بود، یکسره باطل و خلق کثیری از مردم ایران که ارباب صنایع بودند، بالمّره از کار افتاده و عاطل مانند».
علاوهبر این قحطی، «وبا، طاعون، گرسنگی و بیماریهای دیگر تنها چیزهایی بود که به وفور یافت میشد و بیداد میکرد». قحطی سالهای۱۲۸۵تا ۱۲۸۸ق/ ۱۸۶۹تا ۱۸۷۲م بسیار وحشتناک بود تا آنجا که حدود ۱۰ درصد جمعیت ایران تلف شدند.
۲) شرایط سیاسی و اجتماعی؛ موانع مداخلهگر: استبداد و ناامنی که حاکمان و عمال آنها در ایران به وجود آورده بودند، به عنوان یکی از عوامل دافعه در مبداء مهاجرت عمل کرد؛ استبدادی که از شخص شاه شروع میشد و تا پایینترین مقام ادامه داشت. شاهان به عنوان «ظل الله» و «حافظ الرعایا» در زندگی مردم اعمال نفوذ و قدرت میکردند. این استبداد سیاسی خود وسیلهای برای اعمال فشار اقتصادی بر مردم شده بود. نمونه بارز آن فروش ایالات و مناصب دولتی بود که حاکم را مجاز میکرد تا از مردم مالیات بگیرد و به فشار اقتصادی منتهی میشد و وضعیت اجتماعی آنها را دگرگون میکرد.
شاه حکومت ایالات و مناصب دولتی را در ازای پول بیشتر به افراد زیردست خود میفروخت. آنها هم مجاز بودند که برای جبران پول پرداخت شده، به زور از مردم مالیات بگیرند. به این صورت که پیش خریدکننده مالیات از شاه، ضمن تحمیل فشار شدید به گُرده مردم فقیر، مالیات را تا چند برابر از آنها به زور وصول میکرد. این حجم از ظلم و ناامنی ایجاد شده از سوی ساختار حکومت، برای برخی از مردم قابل تحمل نبود و آنها را ترغیب به مهاجرت میکرد.
عوامل جاذبه در مقاصد مهاجرتی
برای بررسی عوامل جاذبه در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز که یکی از مهمترین مقاصد مهاجرتی آن زمان بود، توسعه صنعتی و تجاری و به تبع آن اشتغال در کنار اشتراکات فرهنگی و فاصله جغرافیایی به عنوان محرکهایی قدرتمند توانست سالانه جمعیت زیادی را روانه آن سوی مرزها کند
برای بررسی عوامل جاذبه در مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز که یکی از مهمترین مقاصد مهاجرتی آن زمان بود، میبایست توجه داشت چه عوامل به عنوان محرکی قدرتمند توانست سالانه جمعیت زیادی از نیروی کار ایرانی را روانه مناطقی از قفقاز کند. به نظر میآید که هیچ کدام از مهاجران با اختیار ترک وطن نمیکردند، بلکه شرایطی در مقصد وجود داشت که باعث جذب آنها میشد؛ این عوامل در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قابل بررسی است.
۱) فرصتهای مطلوب در مقصد؛ توسعه صنعتی و تجاری: کشف نفت در قفقاز باعث رشد شهرهایی همچون باکو و سپس مناطق دیگری همچون بالاخانی، صابونچی، بیبی هیبت و غیره شد. نفت در قفقاز ابتدا به صورت دستی از چاهها استخراج میشد تا اینکه در سال۱۲۶۴ق/۱۸۴۸م نخستین چاه نفت حفر شد و بعد از آن در مکانهای مختلف به ویژه باکو نفت اکتشاف شد.
در تمام مناطق به خصوص باکو در کوچه و بازار همه جا صحبت از نفت بود و برای بستن قراردادها و مقاطعه آن، سرمایهداران صف میکشیدند. رابرت نوبل و الفرد نوبل سوئدی بهعنوان نخستین سرمایهداران اروپایی وارد قفقاز شدند و یک پالایشگاه نفتی در باکو خریداری کردند و کمپانی نوبل به بزرگترین کمپانی در منطقه باکو تبدیل شد. بعد از آن نیز شش کمپانی انگلیسی، سه فرانسوی، دو آلمانی، دو بلژیکی و یک یونانی در صنایع نفت قفقاز سرمایهگذاری کردند.
به این ترتیب انحصاری که در نفت وجود داشت، شکسته شد. وضعیت اقتصادی به وجود آمده در قفقاز، نیاز به نیروی کار را روز به روز بیشتر کرد و روسیه تزاری سیاست وارد کردن نیروی کار از مناطق دیگر در پیش گرفت. ایران به ویژه ایالتهای شمالی بهترین شرایط برای تامین چنین نیروی داشت.
۲) وضعیت سیاسی و اجتماعی؛ اشتراکات فرهنگی و فاصله جغرافیایی: سیاستهای روسیه تزاری که حضور نیروی کار ایرانی در قفقاز را تسهیل کرد، در حوزههای مختلف قابل بررسی است. یکی از این سیاستها ایجاد قوانین تسهیلکننده در حق مهاجرانی بود. بدین منظور در ۱۹رمضان ۱۳۰۵ق /۳۰می ۱۸۸۸م در قفقاز بخشنامهای صادر شد که طبق آن مهاجران ایرانی میتوانستند با تذکره خودشان بدون مانع در این نواحی زندگی کنند. حتی در سالهای بعد، ساکنان نواحی مرزی که در شمال غرب ایران زندگی میکردند، میتوانستند بدون ویزای کنسولگری و بدون پرداخت مبلغ خاصی، به مناطق قفقاز وارد شوند.
نگاه مثبت مقامات محلی قفقاز به نیروی کار ایرانی سیاست دیگری بود که در جذب مهاجران ایرانی کارساز شد. مقامات محلی به خوبی میدانستند که کارگران مهاجر چه نقشی در اقتصاد قفقاز دارند و حتی زمینداران محلی نیز موافق حضور آنها بودند.
اگرچه نیروی کار مهاجران ایرانی نقش مهم و تاثیرگذاری به خصوص در بخش کشاورزی و کارهای سخت در قفقاز داشت اما این نوع نگاه نسبت به کارگران ایرانی نه از آن جهت بود که آنها افرادی متخصص بودند بلکه به علت اینکه بسیار سختکوش بودند و در سختترین شرایط هم کار میکردند، تقاضا برایشان زیاد بود و مقامات محلی نمیخواستند که چنین نیروی کاری را از دست بدهند.
اشتراکات فرهنگی ایران با قفقاز به عنوان یکی دیگر از عوامل تاثیرگذار در مهاجرت نیروی کار ایرانی نقش داشت. آنان دارای فرهنگ، تاریخ، دین و احساس مشترک بودند، نسبتهای خویشاوندی میان مردم محلی قفقاز با برخی از مردم در ایران وجود داشت و نوعی از وحدت معنوی حول محور انگیزههای دینی و فرهنگی در میان خود احساس میکردند. همین اشتراکات باعث میشد تا تعدادی از ساکنان قفقاز نیز به ایران مهاجرت کنند؛ افرادی که در شهرهای مختلف ایران به خصوص مناطق شمالی ساکن میشدند و عرایضی از آنها وجود دارد که به عسرت و پریشانی خود اشاره دارند و درخواست شغل و تابعیت کردهاند.
مسافت کوتاه میان ایالات شمالی ایران به خصوص آذربایجان با شهرهایی همچون باکو باعث شده بود تا مهاجرت به آنجا معمولاً راحتتر از مناطق دیگر انجام شود و ایرانیان رغبت بیشتری برای حضور در آنجا داشته باشند.
جمعبندی
نگارنده بر این باور است که مجموعه عوامل مختلف زمینههای مهاجرت گسترده نیروی کار ایرانی به قفقاز را فراهم کرد؛ عواملی که در پژوهش حاضر از آن به عنوان عوامل دافعه در مبدا و عوامل جاذبه در مقصد نام برده شده است.
در این دوره مهاجرت بهوسیله یک فرایند «فشار-کشش» صورت گرفت؛ یعنی شرایط نامطلوب (وضعیت بد اقتصادی، قحطی، بیکاری، فقر، بیماری، ظلم و ناامنی اجتماعی) در ایران دوره قاجاریه و شرایط مطلوب(کشف نفت و توسعه صنعتی و تجاری شهرها، نیاز به نیروی کار، مسافت کوتاه و اشتراکات فرهنگی با ایران) در قفقاز، باعث نوعی عدم تعادل میان مبداء و مقصد شد تا آنجایی که مردم راهی به جزء مهاجرت پیشروی خود نمیدیدند و با وجود هزاران سختی و مشقتی که در آنجا دامنگیرشان بود، باز ترجیح میدادند که راهی قفقاز شوند.
پینوشت
اول راهِ مهاجرت نیروی کار[۱] آقاجری، سیدهاشم، احمدی، مهدی. «واکاوی علل مهاجرت نیروی کار ایرانی به قفقاز (نیمه دوم قرن سیزدهم قمری/نوزدهم میلادی)»، دوفصلنامه علمی تاریخ ایران، دوره ۱۶، شماره ۱، فروردین