• امروز : یکشنبه - ۲ دی - ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 22 December - 2024
7
حمید فرهادیان:

واسطه اشتغال سی هزار نفر شده ام

  • کد خبر : 2471
  • ۱۵ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۷:۵۵
واسطه اشتغال سی هزار نفر شده ام
hز من خواستند شرکت تعاونی تأسیس کنم و از اعضا بخواهم که آمادۀ خروج از شهر شوند. ماحصل این‌کار تأسیس بزرگ‌ترین شهرک صنعتی چوب در شرق کشور بود.

برای ما هم جای تعجب داشت هنگامی که گفتند حمید فرهادیان ۳۰ هزار شغل ایجاد کرده است. چطور می‌شود که ۳۰ هزار شغل در شهر ایجاد کرده باشد، اما باز هم شاهد بیکاری افراد در گوشه و کنار این شهر باشیم.

قرار ملاقاتمان را در دفتر کارش گذاشتیم و اولین سؤالی که بین ما رد و بدل شد، این بود که آیا درست شنیدیم ۳۰ هزار یا سه هزار شغل را ایجاد کرده است. او می‌خندد و تکرار می‌کند «۳۰ هزار شغل.»

او که رئیس هیئت مدیرۀ سامان‌چوب است و در همین راستا ایجاد شغل کرده است، می‌گوید: «هر سال با معرفی افرادی که به دنبال کار در زمینۀ صنعت چوب هستند، توانسته‌ام برای این افراد کاریابی کنم بدون اینکه مبلغی از آن‌ها دریافت کنم.»

او علاوه‌براینکه سامان چوب خاوران را تأسیس کرده است، در جنگ تحمیلی نیز شرکت داشته و یکی از جانبازان این جنگ تحمیلی است. او برایمان از به ثمر نشستن تلاش‌هایش در این چند سال صحبت کرد.

خیاطی در خانواده‌ام مورثی است

متولد سال ۴۳ هستم و در یکی از محلات قدیمی مشهد متولد شدم. خیاطی در خانوادۀ ما مورثی است پدربزرگم و پدرم هر دو خیاط‌های ماهر و معروفی در زمینۀ دوخت شلوار و کت بودند. من هم طبق عرف خانواده از همان سن کم در کنار پدرم کار می‌کردم، به همین خاطر با محیط کار آشنا بودم.

در آن زمان که ما کودک بودیم، همۀ بچه‌های هم‌سن و سال ما در کنار درس خواندن کار هم انجام می‌دادند و این امری طبیعی بود. جوانان آن دوران جوانانی خودساخته بودند که توانستند انقلاب را در سال‌های بعد با رهبری امام (ره) به ثمر برسانند و در جنگ از جان مایه بگذارند.

با همین توصیف کارم را در کنار پدرم شروع کردم، با آنکه علاقۀ چندانی به خیاطی نداشتم، اما پدرم تأکید داشت که همۀ پسرهایش باید کار کنند و نباید بیکار باشند.هنگامی که به مدرسه می‌رفتم بعد از تعطیل‌شدن مدرسه به کارگاه پدرم می‌رفتم و کنار دستش کار یاد می‌گرفتم و در کنار کار تکالیف مدرسه‌ام را هم انجام می‌دادم. با همین سن کم پشت میز چرخ خیاطی می‌نشستم و راسته‌دوزی و پس‌دوزی انجام می‌دادم.

پدرم می‌خواست در کارم ماهر شوم و اگر در کنار او می‌ماندم مراعات پدر و فرزندی را می‌کرد و نمی‌توانستم در کارم قابل شوم به همین خاطر ۱۰ یا ۱۱ سالم بود که پدرم مرا به یکی از دوستانش معرفی کرد که کار دوخت کت را انجام می‌داد، زیرا پدرم خودش شلواردوز قابلی بود. چند سالی را در کنار او کار کردم، آن‌قدر در کارم مهارت پیدا کرده بودم که برای سایز یک عروسک پشت ویترین هم می‌توانستم یک دست کت و شلوار بدوزم.


کار بدون مزد

در تمام سال‌هایی که برای دیگران کار می‌کردم، دستمزدی به من نمی‌دادند. رسم در بازار به این شکل است که شب پنجشنبه مزد کارگر را می‌دهند، اما اوستا‌ها شب پنجشنبه به بهانه‌های مختلف نمی‌آمدند یا دلیلی برای پول‌ندادن داشتند. خب شنبه هم هیچ استادی به شاگردش پول نمی‌دهد و این دور تسلسل ادامه داشت.

شیطنت‌های بچگی

یی‌شک کار در کودکی با شیطنت‌های خاص خودش همراه است. با آنکه کار خیاطی را دوست نداشتم، اما هیچ وقت از کارکردن فرار نمی‌کردم. گاهی کار‌های خطرناکی را در عالم کودکی انجام می‌دادم که فقط خدا کمکم کرده آن را پشت سر بگذارم. در آن دوران چشم به آینده داشتم و از آنچه داشتم رضایت نداشتم، حال با گذشت سال‌ها می‌بینم که بهترین دوران زندگی‌ام همان دوران کودکی بود.

نرده‌های پارک ملت را رنگ کردم

اول دبیرستان بودم که خیاطی را رها کردم و با شرکتی شروع به همکاری کردم. آن‌ها قراردادی برای ضدزنگ‌زدن اسکلت دانشگاه فردوسی داشتند، با آن‌ها کارم را شروع کردم و به خاطر اینکه ترس از ارتفاع نداشتم، روی اسکلت‌های فلزی می‌رفتم و ضدزنگ می‌زدم.

به جرئت می‌توانم بگویم یک‌سوم اسکلت‌های فلزی ساختمان‌های دانشگاه فردوسی را ضدزنگ زدم. کار دیگری که در همین زمان انجام دادم، رنگ‌کردن نرده‌های پارک ملت بود، آن کار هم تجربۀ خوبی بود. اما هیچ کدام از این کار‌ها روحم را اغنا نمی‌کرد. شرایط کاری آسان نبود با این همه مزدی هم نمی‌گرفتم و همین امر سبب دلسردتر شدنم به ادامۀ کار بود.

شروع تازه در کار

یک روز از حرم که بیرون آمدم، پیاده به سمت میدان شهدا آمدم. کنار بانک سپه فعلی بازارچه‌ای بود به نام «بازار شهر ما» نجاری را دیدم که مشغول کار کردن است، کارش برایم جالب بود و محو تماشای کارش شدم. اوستا که دید دارم کارش را نگاه می‌کنم، گفت: «کار می‌کنی.» گفتم: «بله» گفت: «از فردا بیا سرکار» به همین سادگی مسیر زندگی کاری‌ام تغییر پیدا کرد.

کارم را دوست داشتم و سرعت یاد گرفتنم بسیار بالا بود، خیلی زود توانستم سفارش‌های که اوستا قبول می‌کرد را درست کنم. به عنوان مثال بسیاری از دکور‌های مغازه‌های بازار شهر را ساختم، باز هم به خاطر عدم ترسم از ارتفاع، اوستا کار‌هایی که در ارتفاع بود را به من محول می‌کرد.

اوستایم بعد مدتی به بندرعباس رفت و کارم را با اوستای دیگری شروع کردم که در کار مبل‌سازی بود. عجب اینجا بود که او هم مزدی در قبال کارهایم نمی‌داد. شب عید بود، به خانه که رفتم، پدرم گفت: «چرا برای خودت خرید عید انجام ندادی.» گفتم: «اوستا پولی نداد.» گفت: «دیگر آنجا کار نکن، زیرا تو هم عادت می‌کنی در آینده به شاگردت حق و حقوقش را ندهی.» همین امر سبب شد تا بعد از دو سال کارکردن در حوزه‌های مختلف صنعت چوب، خودم مغازه‌ای باز کنم و در سن ۱۶ سالگی اوستاکار شوم.

جنگ و جوانی

آن روز‌ها که مغازه‌ام را باز کرده بودم، جنگ تحمیلی شروع شده بود و هر روز از رسانه‌ها می‌دیدم که جوانان ما راهی جبهه‌ها هستند. خیلی دلم می‌خواست مانند آن‌ها راهی جبهه شوم، به همین خاطر از طریق بسیج محله‌مان اقدام کردم.

هنگامی که مادر و پدرم فهمیدن که قرار است فردا شب اعزام شوم، مانعم شدند. برادر بزرگ‌ترم که در سپاه خدمت می‌کرد، پیشنهاد داد که «الان زمان سربازی رفتنت است بهتر است دفترچۀ اعزام به خدمت بگیری و از آن طریق به جبهه اعزام شوی. بدین طریق دیگر کسی با تو مخالفت نمی‌کند.»

همین کار را انجام دادم و بسیار زود به جبهه اعزام شدم. در آن دوران نیروی دریایی به عده‌ای غواص احتیاج داشت و من هم جزو گردان آموزشی شدم و از اهواز به سمت تبریز رفتم. چندین دورۀ آموزشی فشرده را پشت سرگذراندم و در نهایت توانستم مجوز لازم برای غواصی را بگیرم.

غواص یگان شدم

بعد از آموزش، غواص یگان شدم و در تمام علمیات‌های آبی خط‌شکن بودم. در علمیات بدر شرکت کردم که در این عملیات شهدای زیادی دادیم از ۳۰ غواص فقط ۷ نفر زنده ماندیم.در عملیات والفجر ۸ قایق را پر از مهمات کرده بودم و می‌خواستم آن را ام‌الرصاص پیاده کنم، اما پل را عراقی‌ها از بین برده بودند، قرار شد اسکلۀ متحرک بیاورم. اما عراقی‌ها متوجه شده بودند و آتش را بیشتر کردند، در تیررس آن‌ها بودم، قایق را زدند و ترکش به پایم خورد و خونریزی شدیدی داشتم، چشمانم جایی را نمی‌دید، به هر نحوی بود خودم را رساندم.

دیگر چیزی متوجه نشدم تا اینکه در بیمارستان اهواز چشمم را باز کردم. اوضاع پایم اصلا خوب نبود، گلوله از یک پا وارد و از پای دیگرم خارج شده بود، علاوه‌بر اینکه مقداری از لباس‌های غواصی هم داخل گوشتم شده بود و این سبب شد تا بیمارستان‌های زیادی را در طول مجروحیتم برای درمان بروم.

بعد از اهواز به شیراز رفتم و در آنجا خانواده‌ام به دیدنم آمدن، از آنجا به تهران و سپس مشهد منتقل شدم. بعد از چند عمل، پزشکان توانستند پایم را درمان کنند و این امر حدود شش ماه طول کشید.

عیادت از سایر مجروحان

در مدتی که بستری بودم، یکی از کار‌هایی که به همراه سایر مجروحان انجام می‌دادیم، عیادت از مجروحان بود. برخی از آن‌ها وضعیت بسیار وخیمی داشتند، برخی هم به دلیل نبود امکانات به شهر‌های دیگر انتقال پیدا می‌کردند. بعد از اینکه سلامتم را به دست آوردم، به جبهه برگشتم و بعد از اتمام دورۀ خدمتم دوباره مغازه‌ام را در سال ۶۷ باز کردم و مشغول کار شدم و هم‌زمان ازدواج کردم.

کار و درگیری‌هایش

کارم پیش می‌رفت و از آن راضی بودم تا اینکه سال ۸۷ یکی از دوستانم گفت: «بیا در کلاس‌های هیئت مدیره که ادارۀ تعاون گذاشته، شرکت کنیم.» گفتم: «من نجارم و مدرک نمی‌خواهم.» بالاخره با اصرار‌های دوستم در کلاس‌ها شرکت کردم و با نمره‌های خوبی مدرکم را گرفتم.

در آن زمان صحبت از انتقال مشاغل مزاحم از سطح شهر بود و ستاد سازمان‌دهی مشاغل، صنعت چوب را جزو مشاغل مزاحم دانسته بود و درخواست تأسیس تعاونی و انتقال کارگاه‌ها را به خارج از شهر داده بود. از من هم خواستند که شرکت تعاونی تأسیس کنم و از اعضا بخواهم که آمادۀ خروج از شهر شوند.

ماحصل این‌کار تأسیس سامان چوب‌خاوران شد. بزرگ‌ترین شهرک صنعتی چوب در شرق کشور، مرحلۀ بعدی کار شناسایی اعضا بود که در سطح شهر مشغول به فعالیت بودند. حدود ۸۶۸ نفر را در نقاط مختلف شهر شناسایی کردیم.

مرحلۀ بعدی انتخاب زمین مناسب این‌کار بود که کارگاه‌ها بتواند به آنجا انتقال پیدا کند. چند سال درگیر این‌کار بودیم، زیرا هر زمینی که پیدا می‌کردیم، معارضی داشت و در آخر قرار شد شرکت شهرک‌ها زمینی را در اختیارمان قرار بدهد تا اینکه زمینی به وسعت ۱۵ هکتار پشت جاده صنعتی کلات را در اختیارمان قرار دادند.

با آنکه چندین سال درگیر پروژه هستیم که بتوانیم آن را راه‌اندازی کنیم، اما امان از نامه‌نگاری‌های اداری و طی‌کردن پله‌های اداره‌ها برای گرفتن امکانات. با آنکه شغل ما جزو مشاغل مزاحم محسوب می‌شود، اما امکانات کافی در اختیارمان قرار نمی‌دهند. اگر ما بتوانیم این شهرک را راه‌اندازی کنیم، اشتغال‌زایی بسیار زیادی برای جوانان شهرمان دارد، تقریباً بیش از ۳۰ هزار شغل در ارتباط با آن ایجاد می‌شود.

معرفی برای شروع به کار

هنگامی که شرکت تأسیس شد، با ارتباطی که با سایر اعضا به وجود آمد ظرفیت‌ها و موقعیت‌های بسیاری را شناسایی کردم. به همین خاطر افرادی که جویای کار بودند را سامان‌دهی کرده و به کارفرما معرفی کردم. البته این‌کار از طریق شرکت سامان چوب انجام می‌گیرد. شاید بیش از ۳۰ هزار نفر را در حوزه‌های تخصصی‌شان به سرکار فرستاده‌ام. برخی از این افراد از کمیتۀ امداد، بهزیستی، ادارۀ کار، شورای شهر و سایر ارگان‌ها به سامان چوب معرفی می‌شوند.

این درخواست‌ها بنا به مهارتی که فرد اعلام می‌کند، طبقه‌بندی می‌شوند و سپس به کارفرمایان معرفی می‌شوند. گاه برخی از این افراد چندان میل و رغبتی برای کار ندارند، به همین خاطر بعد از مدتی کار را ترک می‌کنند، گروهی دیگر نیز که واقعاً به دنبال کسب درآمد هستند، کارشان را ادامه می‌دهند.بسیاری از مؤسساتی که فرد را برای کار به کارفرما معرفی می‌کنند، مبلغی پول از آن شخص دریافت می‌کنند، در صورتی که ما بدون دریافت ریالی این معرفی را انجام می‌دهیم.

ایجاد اشتغال با راه‌اندازی شهرک صنعتی چوب

در حال حاضر نیز این آمادگی و ظرفیت را داریم که افراد متقاضی کار را به واحد‌های صنعت چوب معرفی کنیم. صنعت چوب بسیار حرفۀ گسترده‌ای است و در صورتی که فرد انگیزه و خلاقیت لازم را داشته باشد، می‌تواند به‌راحتی جای خود را در بین سایر متخصصان باز کند.
همان‌طور که اشاره کردم این شهرک هنوز راه‌اندازی نشده است، اما با راه‌اندازی شهرک و پارک تخصصی صنایع چوب و مبلمان مشهد و متعاقب آن ایجاد دانشکدۀ علمی‌کاربردی صنایع چوب افراد متخصص می‌توانند نقش چشم‌گیری در ارتقای کمی و کیفی تولیدات ایفا کنند. ما معتقدیم که اقدام سامان چوب ضمن اشتغال‌زایی و تقویت پایه‌های تولید ملی، نقش مهمی در کاهش نرخ بیکاری استان و شهر مشهد دارد.

لینک کوتاه : https://akhbarekar.ir/?p=2471

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.