به گزارش اخبارکار به نقل از رکنا ، ژاپن کشوری با رسوم و سنتهای قوی است که نسل به نسل منتقل شده است. اما اگر والدینی نداشته باشید که به مراسم عروسی شما بیاید یا آن قدر دور از شما زندگی کنند که نتوانند در روز فارغ التحصیلیتان شرکت کنند، باید چه کار کنید؟ یا چه باید بکنید اگر از همسرتان جدا شده باشید، اما دلتان بخواهد با هم در جشن مدرسه فرزندتان شرکت کنید؟
ایشی یویچی دید که هزاران نفر در کشورش نمیتوانند این مشکل را دارند، بنابراین یک روز این ایده به ذهنش رسید که اگر نمیتوانید خانوادهای برای روزهای خاص زندگیتان داشته باشید، به راحتی یک خانواده اجاره کنید. برای بسیاری از افراد، این یک راه حل مناسب بود.
همه چیز با دوست یویچی آغاز شد که توضیح داد: «من ۱۲ سال نقش پدر را برای یک مادر مجرد بازی میکردم. دختر این زن را در مدرسه اذیت میکردند، چون پدر نداشت، بنابراین مادرش من را استخدام کرد.
از آن زمان تاکنون من نقش پدر دختر را دارم. من تنها پدر واقعی هستم که او میشناسد. اگر مشتری هرگز حقیقت را فاش نکند، من باید تا ابد به نقشم ادامه دهم.
اگر دختر ازدواج کند، من باید به عنوان پدر عروس در مراسم شرکت کنم، و پس از آن باید پدربزرگ شوم.»
شاید قبول نداشته باشید، اما اگر توهم پدر داشتن، مانع زورگویی به یک دختربچه شود و او را تبدیل به یک زن جوان بااعتماد به نفس بکند، احتمالا ارزشش را دارد.
بیایید قضاوت نکنیم. یویچی میگوید: «من همیشه از مشتریانم میپرسم آیا آماده اید این دروغ را ادامه دهید؟» از آن زمان تا کنون، او آن قدر نقش پدر و همسر بازی کرده که شاید تا به حال بیش از ۱۰۰ همسر داشته باشد.
دروغ یا راه حل؟
مشتریان نقشهای بسیار متفاوتی را درخواست میکنند. هر مشتری خواستههای و انتظارات متفاوتی دارد و یویچی باید بنا به درخواست آنها مهربان، حامی، ماجراجو یا خجالتی باشد.
او حتی چند بار نقش داماد را برای زنانی بازی کرده که تحت فشار بیش از حد خانوادههای خود قرار داشتند.
یویچی فقط نقش اعضای خانواده را بازی نمیکند. یکی از مشتریانش میگوید: «من نمیتوانستم دوستی پیدا کنم که در روز عروسیام سخنرانی کند.
من بسیار خجالتی بودم و به همین دلیل، بسیاری از دوستانم هم خجالتی بودند و نمیتوانستند در مکانهای عمومی صحبت کنند. ایشی یویچی بسیار مهربان و مودب بود و مثل یک دوست واقعی برایم سخنرانی کرد.»
همچنین میتوانید تماسهای صبحگاهی ترتیب دهید. یکی دیگر از مشتریانش توضیح داد: «من پدر و مادرم را در کودکی از دست دادم و والدینم هیچوقت مرا بیدار نمیکردند، بنابراین دوست داشتم بشنوم: «صبح بخیر، بیدار شو!» شاید این ساده به نظر برسد، اما برای من خیلی مهم بود.»
همه ما با هم فرق داریم، هر یک از ما قوانین، باورها و انتظارات خودش را دارد. شاید این کار به نظر ما عجیب و احمقانه باشد، اما اگر این چیزی است که این افراد را خوشحال میکند، شاید ما هم فقط باید برایشان خوشحال باشیم.
شما چه فکر میکنید؟ اگر یک روز بفهمید کسی که تمام عمر میشناختید فقط یک بازیگر بوده چه احساسی خواهید داشت؟