هرجا صحبت از کارآفرینی باشد، خواه ناخواه بحث ایده داشتن خودنمایی میکند، تا آنجا که چاشنی ضروری و جدا نشدنی برای شروع و استارت هر کسب و کاری میشود. همانطور که میدانید تمامی کسب و کارها اعم از کوچک و بزرگ، ساده یا پیچیده با یک ایده اولیهای کار خود را آغاز کردهاند. درواقع کارآفرینی و راهاندازی کسب و کار با نیروی ایدهپردازی جان میگیرد و این موضوع آنقدر دارای اهمیت است که یک کارآفرین برای اینکه بتواند در کارش موفق شود، باید آن را به عنوان یک فعالیت دائمی و دغدغه همیشگیاش در نظر داشته باشد. چرا که ایدهها قرار است مسائل و مشکلاتی را که مردم در طول روز آنها را تجربه میکنند حل کنند.
هر ایدهای ایده نیست
البته اشتباه نکنید؛ هر ایدهای، ایده نیست. اکثر افراد تصور میکنند که ایدهپردازی یک امر شانسی است و افراد صرفاً با ایجاد یک جرقه در ذهنشان توانستهاند تبدیل به ایدهپردازانی شوند که همان ایده را در کسب و کارشان پیاده کردند. ولی اینطور نیست. در واقع وقتی حرف از ایدهپردازی میشود، منظور ایدههایی است که به صورت خلاقانه طراحی شده باشند، ایدههایی که منجر به یک نوآوری و ابتکار در کسب و کار میشوند. از اینرو شمای کارآفرینی که میخواهید در عرصه کسب و کارتان موفق شوید، باید این توانایی را داشته باشید که به صورت مداوم ایدهسازی کنید و ایدههای خلاقانهای را که به پیشرفت کسب و کارتان و حتی ایجاد یک کسب و کار جدید کمک میکند مورد استفاده و بهرهبرداری قرار دهید. اینجاست که برای یک کارآفرین یک ایده معمولی و یک ایده عالی و خلاقانه میتواند در موفقیت و یا شکست کسب و کارش، آن هم در محیطی که مملو از بیثباتی و رقابت شدید است، تفاوت ایجاد کند.
ایده ناب و کاربردی چه ایدهای چیست؟
حال شاید از خود بپرسید که یک ایده چگونه ایده نابی میشود و از کجا بفهمیم که آن ایده حلال مشکلات است. پاسخ این سوال به این امر برمیگردد که شما تا چه اندازهای توانایی خلاقیت دارید. زمانی که از خلاقیت و یا خلق یک ایده میگوییم همه ما فکر میکنیم که الان باید ایدهای را طراحی کنیم که تاکنون به ذهن کسی خطور نکرده باشد، در صورتیکه وقتی ما بدانیم چه چیزهایی را میشود با یکدیگر ترکیب کرد و چه منابع و اطلاعاتی را در اختیار داریم و کیفیت این اطلاعات و منابع تا چه حدی است که بتواند کمک کننده باشد و نوآوری را به دنبال داشته باشد، این خود، یک فعالیت خلاقانه محسوب میشود. ناگفته نماند که ایدههای خلاق تا وقتی که به مرحله اجرایی نرسند و عملی نشوند، هیچ لطفی برای کسب و کار نخواهند داشت و نمیتوانند به عنوان نوآوری تلقی شوند. از آنجایی که در دنیای نوآور محور امروزه، رقابت شدید، چرخه کوتاه عمر محصول و فناوریهای جدیدی که وجود دارد، نیاز به نوآوری و ابتکار را شدت میبخشد، بنابراین اینکه ایدههای زیاد وحتی خلاقانهای داشته باشیم چندان ضرورتی ندارد، تا وقتی که این ایدهها به محصولات یا خدمات جدید تبدیل شوند و ایدههای کاربردی باشند که بتوانند به دل بازار نفوذ کنند، توانایی رقابت داشته باشند، پیشرفت کنند و حتی بتوانند به شکل موفقیت آمیزی خودشان را از بقیه متمایز کنند. در واقع کارآفرینان تغییر را با تولید و انتخاب ایدهها کنترل و مدیریت میکنند و ایدهها را به نوآوریها و ابتکاراتی تبدیل میکنند که با در نظر گرفتن تقاضاهای متغیر محیط کسب و کار پویا، به توسعه و پیشبرد اهداف آن کمک میکنند. اینجاست که میتوان ادعا کرد، آن کسب و کار ارتقا یافته است.
در اینجا این سوال مطرح میشود که چگونه یک کسب و کار از کسب و کار دیگر موفقتر است یا بهتر بگوییم چطور میشود که بعضی افراد خلاقتر از بقیه هستند، این خود ریشه در نظریههای اقتصادی دارد که در مورد این مسئله به تئوری سرمایهگذاری خلاقیت بر میگردد. همانطور که از نامش پیداست، خلاقیت مبتنی بر الگوی سرمایهگذاری است. با این تفاوت که یک شخص در ایدهها سرمایهگذاری میکند، درست مانند شالودههای سرمایهگذاری که در آن سرمایهگذار کالایی را سعی میکند به قیمت ارزان بخرد تا آن را به قیمت بالاتر بفروشد. یعنی برای به دست آوردن سود بیشتر این ریسک را میپذیرد که کالاهای کم ارزش را که پتانسیل رشد بالایی دارند شناسایی و خریداری کند و از کار خود سود و بهره مناسبی ببرد. همین طورافراد خلاق هم در تلاشند تا از افکار و ایدههایی که کمتر مورد توجه دیگران است بهره بگیرند و با ابتکاری کردن آنها پدیدههایی نو را به وجود آورند. بنابراین، این نظریه منجر به ایدهسازی برای رشد یک کسب و کار میشود که در این زمینه، آن مستلزم این امر است که کارآفرینی که به دنبال ایده است، از ایدههای ارزانتر و کم هزینهتر که میتواند از افراد، کارمندانش و یا حتی مشتریان خود به دست بیاورد، استفاده کند و با سرمایهگذاری در این ایدهها به ایدههای ناب و خلاقی برای مقاصد و اهداف کسب و کارش برسد که سودآوری زیادی را برایش به ارمغان بیاورد.
انواع ایدهپردازی
با این تفاسیر می توانیم ایدهسازی را به چند شکل متفاوت انجام دهیم؛ ۱. ایده پردازی فردی، ۲.ایده پردازی مشتری محور و ۳. ایده پردازی گروهی
ایده پردازی فردی
در این شکل از ایده پردازی، خود شخص کارآفرین ایده پردازی میکند و برای اینکه در کسب و کارش به یک راه حل و ایدهای که نوآوری را با خود داشته باشد برسد، در ابتدا نیاز به این امر دارد که پر انرژی، مشتاق و دارای انگیزه درونی بالایی باشد چرا که با فراز و نشیبهای فراوانی در طول مسیر مواجه میشود. البته در این راه ممکن است آن راه حل نوآورانه لزوماً به تولید محصول جدید و یا خدمتی جدید منتهی نشود، بلکه حتی با پیکربندی مجدد منابع و دیگر دادههای در دسترس میتوان برای استفاده بهتر و یا اصلاح خدمات و محصولات موجود بهره برد. در واقع هدف کارآفرین باید این باشد که برای رضایت مشتریانش مهارت ویژهای در انجام دادن کارهای قدیمی به شکل جدید و شناسایی بهترین فرصتها به کار گیرد که در این رابطه دو تکنیک وجود دارد که میتواند برای کارآفرین کمک کننده باشد. اولین تکنیک این است که افراد در یک تیم و در یک زمان و مکان مشخصی ایده پردازی کنند، تکنیک دوم که به آن تکنیک هیبریدی یا تکنیک گروه اسمی گفته میشود، افراد در این تکنیک ابتدا به صورت جداگانه و مستقل از هم، طی زمان مشخصی کار میکنند، سپس در یک گروه قرار میگیرند و به یک تصمیم گروهی دست مییابند که تحقیقات و مطالعات تجربی این رویکرد را از این جهت که منجر به تولید ایدههای بیشتر و با رضایت بالاتری شده را تایید میکند.
ایدهپردازی مشتری محور
یک قانون طلایی هست که میگوید: مشتری پادشاه است. ازین جهت که یک کسب و کار از همان ابتدا برای مردم و برای رفع نیازهای مشتریان شکل میگیرد و شروع به کار میکند. در حقیقت هر کسب و کاری که بخواهد دوام داشته باشد و موفق شود، باید از مشتریانش و نیازهای آنها، ازبازخوردهایشان، محصولات و خدماتی که آنها را به خود جذب میکنند، اطلاعات و آگاهی کسب کند و با آنها در تعامل باشد تا بتواند ایدههای بیشتر و بهتری را از نقطه نظر خلاق بودن و نتایج نوآورانه به همراه داشتن، ارائه دهد.
ایدهپردازی گروهی
این شکل از ایدهپردازی همانند دیگر ایدهپردازیها میتواند ایدههای خلاقانه و نوآورانهای را ارائه دهد که برای توسعه کسب و کارها و فعالیتهای تجاری مورد استفاده قرار بگیرند. منتها در این نوع از ایده پردازی، باید فرهنگ آن رعایت شود، یعنی افراد باید در این گروهها بتوانند به شکل آزادانه ایدههای خود را بیان کنند و نظرات خود را به اشتراک بگذارند. با توجه به این امر، اگر ساختار و اصول مدیریتی یک کسب و کار به نحوی باشد که در آن فرد آزادی بیان داشته باشد و بتواند ایدههای خود را بدون ترس از انتقاد شدن و مورد سرزنش قرار گرفتن ارائه دهد، یک چنین سیستم ارزشی برای همه اعضای آن الهام بخش این مهم خواهد شد که بتوانند با ایجاد یک نوع طوفان فکری و با تبادل نظرات و ارتباط برقرار کردن بین ایدههایشان به راه حلهای جدیدی برسند، در غیر این صورت آن سیستم خلاقیت و نوآوری را در همان نطفه خفه میکند و نمیتواند به منصه ظهور برسد.